ورودنامردان ممنوع...!!
بدبختی
درباره وبلاگ


ای آیه ی مکرر آرامش..... میخواهمت هنوز..............!!! ای تمام آرامش من.......باز میخواهمت هنوز............... آری...... هنوز هم دریای آرزو در این دل شکسته موج میزند.......... مگذار در حسرت دیدار بمیرم! مگذار اشکهای بی پناهم ابدی شود..... مگذار تپش های قلبم فاصله پیدا کند..... مگذار چشمان خسته ام از انتظار سیاهی روند من هنـــــــــــــوز دوستت دارم........

پيوندها
برج موزیک
خط خطی های من...!!!
بی بهانه عاشقانه
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اخرخط..........!!! و آدرس loveless310.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 21297
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


جاوا اسكریپت

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : ♥ ღ ღ ♥ ღسمیرا ♥ღ ღ ♥ ღ

 

 

 

 

 

روزی روزگار تو یه محله کوچک تو شهر بزرگ تهران چند خانواده زندگی می کردن   که این خانوادها همه همدیگرو می شناختند
تو این محله یه پارک کوچیک و سر سبزم بود که خانواده ها شب های پنج شنبه اونجا جمع میشدن گل می گفتنو گل میشنیدند یه شب از این شب ها که جوان های محله داشتند والیبال بازی می کردند توی این پارک کوچک خانوادها هم تماشاشون می کردند تا این که یه روز یه دختره که اسمش بهار بود عاشق یکی از پسرای که والیبال بازی می کردن میشه بهار از این به بعد سعی می کنه به این پسر برسه اسم پسر قصه ما ارش بود بهار بخاطره این که بشتر ارشو ببینه با سارا دوست میشه(سارا خواهر ارش)بهار اینقدر با سارا صمیمی میشه که سارا هر اتفاقی واسش می افتاد یا به مشکلی بر می خورد به بهار مگفت ولی بهار میترسید به سارا بگه که داداشو دوست داره بهار بیشتره وقتشو با سارا تو خونیه سارا اینا بود تا بتونه ارشو ببینه همین جور یه مدت گذشت

بتا اینکه یه روز بعدظهر بهار تصمیم گرفت به سارا بگه که داداششو دوست داره به با همین نیت رفت خونه سارا اینا وقتی رسید زنگ درو زد دید باخوش حالی سارا درو باز کرد به بهار گفت بهار حدس بزن چی شده بهار گفت:واست خواستگار امده سارا گفت:نه بابا دیونه ولی تو همین مایه هاست بهار گفت: چیه بگوبابا مردم از فوضولی
سارا گفت قراره یاهم فامیل بشیم اینو که شنید بهارخوش حال شدداشت بال در میورد سارارو بقل کردو بوسش کرد گفت واقعا سارا گفت اره داداشم شب به بابام اینا گفت پنشنبه تو پارک از بابا مامانت تو واسه امره خیروقت بگیره بهار با شنیدن این حرف خیلی خوش حال شد بهار خیال می کرد که ارش میخواد بیاد خواستگاریه اون اما ارش داشت می رفت خواستگاری خواهره بهار بهار بدونه خداحافظی از سارا بدو بدو رفت خونه منتظر بود زود تر پنج شنبه شب بشه چند شبانه روز شدو پنج شنبه شب فرا رسید خانواده ارش اینا تو پارک به خانواده بهار گفتن که 
پسره ما از دختره شما خوش امده می خوایم بیام خواستگاریه دختر کوچیکیتون خانواده بهار اینام قبول کردن بهار اینو که فهمید اشک تو چشماش جمع شد رفت خونه تا صبح تو اناقش گریه کرد روز خواستگاری فرا رسید ارش با خانواده رفت خانه بهار اینا
تا از خواهره بهار خواستگاری کنه و کرد 
جواب مثبت بود قرار عروسی گذاشتن پنجشنبه مکان عروسیم که همون پارک محله یک هفته گذشت ارش با پریا ازدواج کرد اما هنوزم بهار دوستش داشت ارشو ولی بخاطره ابجیش هیچی نمی گفت
یه مدت گذشت ارش با پریا زندگی می کرد پس مدتی ناگهانی ارش حالش بعد شد ارشو بردن بیمارستان فهمیدن ارش بیماری قلبی داره و وضعیتشم اصلا خوب نیست و باید حتما یه قلب برای او پیدا کنند این به گوشه بهار رسید خیلی ناراحت شد بعد فهمید گروی خونیه ارش با خودش یکیه تصمیم گرفت قلبشو بعده به ارش او می دونست خانوادش با این کار موافقت نمی کنن واسه هممین تصمیم گرفت که یه یجوری مرگ مغزی بشه بعد یه نامه نوشت 
بعدم یه امپوله اشتباه زد به خودش و مرگ مغزی شد

تو نامه این جور نوشته بود
سلام به همه... میدونم شاید هیچ وقت منو نبخشین ولی من از خیلی وقت پیش ارشو دوست داشتم 
و نمی تونستم بدونه اون زندگی کنم وقتی دیدم امد خواستاری پریا بخاطره پریا خود کشی نکردم که زندگی واسش تلخ نشه حالام از کاری که می خوام بکنم ازیم چون با یه تیر دو نشون می زنم 1.زندگیه عشقمو نجات میدم 
2. باعث میشم خواهرم بیوه نشه
من دیگه حرفی ندارم قلبمو بعدین به ارش پیوند بزنی همتونو دوست دارم 
خلاصه قلب بهارو میدن ارش ارش خوب میشه بعد دیگه اسمه اون پارکو می زارن پارک بهار و بهارو تو اون پارک خاک می کنند همه هر پنجشنبه میرفتن سر خاک بهار 
این است
نهایت عشق

 
سه شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, :: 17:5 :: نويسنده : ♥ ღ ღ ♥ ღسمیرا ♥ღ ღ ♥ ღ

 

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.

مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟

وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید...

که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟

مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و ۵ بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟

مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟

مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری دارید ...

وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟
 

 
جمعه 29 بهمن 1389برچسب:, :: 17:30 :: نويسنده : ♥ ღ ღ ♥ ღسمیرا ♥ღ ღ ♥ ღ

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

درد سرازير مي شود

در صبر کهنه ي من

و من ميميرم تا شايد

دوباره متولد شوم

وصبرم جان تازه اي بگيرد

ومن طعم تلخ درد را دوباره عاشقانه بچشم

تو سرود مرگ را مي خواني

 ومن گرم مي شوم

و سرد ميشوم

و...

 

                                                              

 
پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, :: 16:33 :: نويسنده : ♥ ღ ღ ♥ ღسمیرا ♥ღ ღ ♥ ღ

 

سلام دوستای گلم این وبلاگ رو تازه ترتیب دادم البته تازه کار نیستم چندتا وبد

دبش توی بلاگفادارم اما به هرحال

امکانات لوکس بلاگ بیست بیسته

اماچون کنکوریم نتونستم زودتربیام

باکامنت های قشنگتون خوشحالم کنی

فدایyou

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد